بشقاب پرنده: دکتر ژاک واله Dr. Jacques Vallee ، فیزیکدان فضا و یکی از معتبرترین پژوهشگران پدیدة بشقابهای پرنده و الگوی شخصیت لاکومب Lacombe در فیلم «برخورد نزدیک از نوع سوم close ecountens of the third kind گفته: این پدیده به واقع بیانگر رفتار یک تصویر است، یا یک فراکنش هولوگرافیک. این موضوع برخی مصادیق مثلث برمودا را نیز تبیین مینماید و رازهای مثلث برمودا فابل فهمتر و ملموستر میگردد.
رفتار بشقابهای پرنده چیزی نیست که آدم از طرز رفتار یک شی فیزیکی انتظار دارد. آنها سرعتهای بالایی دارند و ناگهان به زاویة نود درجه تغییر جهت میدهند یا برای مدتی در فضا ثابت میایستند.
از آنجا که کیفیات غیرفیزیکی و هولوگرام گونة پدیدة بشقاب پرنده به چشم پژوهشگران به طور روزافزون آشکار میشود، پارهای از آنها چنین استنتاج کردهاند که این اشیا به جای آنکه هستیهایی از جهان دیگر باشند، دیدارکنندگانی از ابعاد دیگر یا سطوح دیگر واقعیتاند هر چند عدهای دیگر همچنان معتقد ماندهاند که منشا بشقاب پرنده فرازمینی است. با این حال توضیحات این عده برای تبیین بسیاری از وجوه شگفتآور این پدیده کافی نیست، نظیر اینکه چرا سرنشینان بشقاب پرنده به طور رسمی خود را معرفی نمیکنند و یا دست به اعمالی مهمل و نامعقول میزنند و غیره. شواهد روزافزون بیان میدارد که برخورد با سفینههای فضایی بیشتر تجربة ذهنی یا روانشناختی بوده تا تجربهای عینی. فیالمثل بنگریم به واقعة معروف. سفر متوقف شدة بتی و بارنی هیل،......
کرم:غوزة نارسی را در خواب باز می کنید درونش کرمی را می بینید که غوزه (پنبه وانشده) آفت زده است.
مزرعه داران از کرم (آفت) می ترسند چرا که منجر به کاهش ارزش محصولشان می شود. در کتاب انجیل از گناه به «کرم زنده» نام برده. کرم از زمین بدون منفذ، از درون میوه بدون درز خارج میشود. نامرئی است بدن انسان نزدیکترین چیزی است که با خاک و زمین سر و کار دارد. خدا انسان را از خاک و گل آفرید پس بدن ما همچون خاک است و کرم یک موجود بی مهره. فقط اعصاب سمپاتیک دارد که ابتدایی ترین صورت زندگی عصبی است. پس کرم به اعصاب سمپاتیک مرتبط میشود این یعنی صورت ساده و بسیط حیات، کاملاً پیش از آگاهی (میوه ممنوعه) که زندگی منفصل را تداعی میکند یک کرم نواری هر قسمتی از آن خودش است که قابل تکثیر است. اگر زندگی کاملاً قسمت قسمت باشد، کاملاً ناآگاهانه (ناخودآگاه) نیز هست. نشری در کار نیست. در این شرایط از خودآگاه اصلاً خبری نیست پس کرم نماد مخربی برای خودآگاه محسوب میشود. اگر کرم سیطره پیدا کند یک شیزوفرنی خواهیم شد. صداها تفکیک خواهد شد و آگاهی ما منفک خواهد گشت. از طرفی کرم در غوزه خود را نمایان می کند در غنچه گیاه که خوراک کرم است غنچه نیز از هیچ می روید از ناخودآگاه مطلق و نامرئی میروید، و کرم در این غنچه زندگی میکند غوزه پنبه سفید است همچون لوح سفید قلب ماست که بر ان هیچ ننوشته اند. سفید و معصوم که اولین چیزی که خرابش خواهد کرد کرم است. در بهشت آدم و حوا نیز ماری پیدا شد و آن معصومیت پاک را سیاه کرد مار به درخت دانش نیک و بد مربوط میشود. کرم تلاشی برای آغاز عصر طلایی تکامل است.
نمادگرایی کرم، نمادگرایی آغاز پلیدی ، ابتلا و تخریب است. و از سویی آغاز دانش است. دانی اولین سوال چرا رنج می کشیم؟ وضعیت ناخودآگاه قبل تر از خوردن میوه دانش است ماقبل بهشت و زندگی تفکیک شده است. من منم و او (حوا) اوست. پس از دیدی عمیقتر کرم موهبتی خواهد بود. وقتی در بطن زهدان مادر هستیم به چیزی نیاز نداریم اما آگاه هم نیستیم. گویی طبیعت می کوشد در ما آگاهی ایجاد کند. اما داشتن آگاهی خوب است یا بد؟! همه اذعان دارند که خطرناک است اما ما را صاحب معرفت میکند. در کتب مقدس حوا سیب را به آدم (مرد) داد تا بخورد شاید اشاره دارد که آگاه شدن از خود در مرد کم خطرتر از زن باشد. همواره هستند کسانی که خود را همواره باکره روانی نگاه میدارند ناآگاه میمانند از معصومیت خود می ترسند کسانی که هرگز ازاله بکارت روانی را طی نکرده اند کاری که آدم کرد. مار به آدم و حوا میوه ممنوعه را پیشنهاد کرد بخورند تا آنان دریابند آسمان چقدر ناقص است. از دید یونگ کلیسای قرن دوم و سوم مانند کرم نواری درازی بود که هیچ گونه سنتزی در آن وجود نداشت و می بایست به هر قیمتی از آن خارج شوند آنان فقط اطاعت از مرجع را بپذیرند و توانایی درک خودآگاهی بالاتر را نداشتند. با گذشت زمان تاریکی غیرقابل تحمل شد و تولد از زهدان برای دیدن روشنایی به دست مادر طبیعت اجباری گشت.
هر نوع تحول ذهن انسان فقط تا جایی پیش می رود که جمعیت معینی از آن حمایت کند. ناپختگی و عدم بلوغ جامعه موجب هراس جمع میشود. اگر این تحول ذهنی از حد معینی بگذرد اجتماع مانع از ادامه آن می شود آدمها به جناح ها و گروههای متخاصمی تجزیه میشوند ولی قبل از هرج و مرج کامل، غریزه جمعی محدودیتی ایجاد می کند و امور را دوباره سامان میدهد البته در سطحی بالاتر. خیلی از آگاهی ها از آگاهی عالیتر میترسند. زیرا به صورت مسئولیت بیشتر و خطر بیشتر جلوه می کند. هر سطح آگاهی کشته های فراوانی بر جامعه تحمیل میکند. با آمدن موسی (ع) جنگ فراعنه با برده های یهود شکل دیگری گرفت؛ با آمدن مسیح (ع) کشتارهای زیادی آغاز شد. با آمدن محمد (ص) نیز جامعه مجبور به پرداخت هزینه بدست آوردن آگاهی شد همان میوه ممنوعه ای که دست به دست در جامعه ها و تمدنها از گذشته تا حال ادامه می یابد. این غنی ترین دلیل برای مخالفت و عدم پذیرش تغییر در هر حالی از فرد تا جمع برای بشر است. اما جامعه به سطح آگاهی بالاتری نخواهد رسید.
پرومتئوس آتش را از خدایان ربود و مجازاتش این بود که سلها کرکس اندامش را بدرد. پزشکانی که پرتو x (ایکس) را کشف کردند از جان خود گذشتند. گالیله با تشکیلات تفتیش عقاید مواجه شد. رومیان به شدت از مسیحیان نفرت و وحشت داشتند. گسترش اسلام در شرق و جنگ های صلیبی سطح دیگری از آگاهی را نشان میداد. در روسیه صدها سال ناآگاهی تزار حاکم بود و ناگهان کمونیست این لایه را شکست و کشتارها اتفاق افتاد. لایه خود کمونیست نیز شکست و کشتار همچنان ادامه دارد.
ما گناه را با خود حمل می کنیم و هرگز نمی توانیم منکر آن
شویم برادر ما همیشه برادر ماست، سایه ما همیشه با ماست گناه هم همینطور است. ممکن
است در ناخودآگاه جمعی فعالیت مستقلی وجود داشته باشد که از نگرش غلطی در خودآگاه
ناشی شود. مثلاً نگرش خودآگاه اینگونه باشد که بدانید که قابل اعتماد نیستید؛ با
خود می گوییم آدم دیروزی مُرد: من از امروز خالص شده ام اما روز بعد کارها را از
سر می گیرید. این فرمول ساخته مسیحیت است. از امروز دیگر این کار را نمی کنم.
معنای گناه اصلاً این است که با خود حملش می کنیم و با آن
زندگی می کنیم. مرتکب گناه میشویم و اگر انکارش کنیم به ناخودآگاه جمعی می رود و
در آنجا تلاطم به بار میآورد. ناخودآگاه جمعی از دل تاریکی به صورت یک نوع شخصیت
واکنش نشان میدهد. مرد پرهیزگار با خودش می گوید: «نه اینطور نیست!» و سایه اش را
پس می راند. اما رفته رفته تخیلات جنسی او را از پای بدر می آورند و معمولاً زنی
برهنه.
خوان نوروزی :
با نزدیک شدن سال نو خوش دیدم کمی از سفره شب عید بگم. همونطور که میدانید نوروز جشن تجدید حیات و بازگشت زندگی به طبیعت، نوروز به مثابه جشنی در باب آفرینش و نوروز همچون تجلیگاه ابعاد فرهنگی ایران و جهانه ...و خوان نوروزی نماد کل هستی بر سر سفره هر ایرانیست امام صادق(ع) در مورد نوروز فرمود: قسم به خانه عتیقی که در مکه قرار دارد .....
نقطه اوج در کل ماجرای گاوبازی لحظه ای است که گاو بی حرکت
میایستد و گیج و سرگشته به ماتادور نگاه می کند و ماتادور در برابر گاو ژست
تحقیرکننده ای میگیرد تا تسلط کامل خود را بر او نشان دهد. در آن توده درهم و
برهم ناخودآگاه، در آن پسزمینه سیاه بربریت، ماتادور نقطه کنترل کامل خودآگاه
است. و این معنای نماد گاوبازی است: باید کنترل کامل خودآگاه داشت، باید منش کامل
و شجاعت و جسارت بیکران داشت تا بتوان در آغوش بربریت زندگی کرد. اگر ضعف نشان
بدهی کارت تمام است. گاوکشی نماد لاهوت و گاوکش قهرمان است، زیرا در آن توده تاریک
سودا و خشم، در آن عدم کنترل و نظم، او یگانه نقطه روشن است، تجسم کامل هماهنگی و
انضباط است (ص 108 تحلیل رویا)
گاو نیرویی است طبیعی، حیوان افسار گسیخته ، که لزوماً
ویرانگی نیست، ما علیه جهان درون خود پیش داوری الهی داریم، ولی حیوان که ابلیس
نیست، همانطور که فرشته هم نیست.
یوگانیدرا: Yoganidra : یوگا: (تمرکز آگاهی) و نیدرا (از خواب اقتباس شده)
در یوگانیدرا نباید تمرکز کرد بلکه باید چرخش آگاهی را دنبال کرد. یعنی ذهن خود را از یک نقطه به نقطة دیگر حرکت دهید و آگاه باشید از هر تجربه ای.
راجا یوگا Raja yoga در دو قسمت به هشت مرحله تقسیم میشود:
الف) آمادگی بیرونی : شامل پنج مرحله ? منطبق بر ذهن هوشیار.
1. یاما (پرهیزگاری)
2. نیاما (واجبات شامل 5 مرحله)
3. آسانا Asana با تمرینات پاکسازی جسم و روان شامل هشت میلیون و چهارصد حرکت
4. پرانایام (کنترل نفس)
ب) حالات درونی : ? مراحل
به نظر می آید جامعه ایران از مرحله داوری وجدان پیرامون مباحث نظری
(مردم چه می گویند؟ و چه فکر می کنند؟ و کدام تئوری معمای بن بست را حل خواهد
کرد؟به مرحله داوری از کردار (مردم چه می کنند؟ چه عایدشان می شود؟ و چگونه از
مشکلات بکاهند؟ ) گام برداشته اند. اینگونه به نظر می رسد مردم از مرحله نظر به
مرحله عمل رو آورده اند (pragmatism یا عمل باوری) توجه کنیم که پراگماتیسم را با
عمل زدگی یا ضد تئوری معنا نکنیم چرا که پراگماتیسم خود، تئوری و فلسفه است.
اگر تئوری خود را در بوته عمل اندازد آنگاه درستی و نادرستی خود را نشان دهد اقدام
به عملگرائی نموده.....
آیا بلاهای دهگانه در مصر ناشی از یک بلای زیست محیطی بود؟
بلای اول رودخانه نیل به رنگ قرمز در آمد و غیر قابل آشامیدن شد که یاداور جلبک های معروف به دیوتاژکدارdinoflagellate ؛ «کشنده سرخ» red-tides ، است. که هنوز هم در برخی مناطق جهان عامل ایجاد آن اند.
به هم ریختن تعادل بوم شناختی ناشی از مرگ ماهیان می توانست عامل بلاهای دوم و چهارم یعنی هجوم وزغها و طعمه هایشان یعنی مگسها باشد. دکتر جان مار توضیح می دهد که نوع خاصی از مگس می تواند بلاهای سوم و پنجم ، حشرات موزی و ناخوشی چهارپایان را توجیح کند. جانور پشه مانندی (colrcoides) که ایجاد خارشی مشابه خارش شپش می کند و میتواندویروسهای مرگباری را انتقال دهد و قربانی در عرض چند ساعت از پای در آید حشره دیگری که عامل اصلی بیماری باکتریائی سراجه (مشمشه) است به صورت بالقوه می تواند عامل بلای ششم باشد.
بلای نهم همراه با سه روز تاریکی مطلق بود این نوع تاریکی را می توان با شیوع تب معروف به ریفت والیrift valley توجیه کرد که باعث کوری موقت می شود.
آخرین بلا یعنی مرگ فرزند اول مستقیماً ناشی از تلاش مصریان برای مبارزه با بلایای قبلی بود:
چون آنها باقیمانده غله خود را که از هجوم ملخ و تگرگ در امان مانده بود، به سرعت جمع آوری و در انبارهای مرطوب ذخیره کردند، محصول آنها کپک زد و پوسته ای از قارچهای مسموم کننده دانه ها را پوشاند، طبق عادات رسوم آن زمان فرزند اول دو برابر جیره روزانه دریافت می گردد در نتیجه منجر به مرگ فراگیر فرزند اول شد.مجله پیام یونسکو شماره 352 دکتر جان مار (اپیدمیولوژیست)
سیاهچالهها
سیاهچالهها اجرام فضایی دارای شعاع بسیار کم (در حدود یک دهم شعاع زمین) و جرم بسیار زیاد میباشند (بیش از 5 برابر جرم خورشید). یکی از خصوصیات آنها گرانش زیاد آنها است که حتی نور را هم در خود جذب میکند.(این برداشت که نور جذب سیاه چالهها میشود کاملاً غلط است چون در نظریه نسبیت عام اینشتین گفته شدهاست که فضا-زمان به علت وجود ماده انحنا پیدا میکند که در سیاه چالهها حتی انحنا باعث ناپیوستگی در فضا زمان میشود و چون نور در این فضا-زمان حرکت میکند به ناچار وارد سیاه چاله میشود) گفتنی است.
ویژگی سیاهچالهها:
سیاهچالهها اندازه و شکلی به مفهوم قراردادی آن ندارند اما
جهان هولوگرافیک holographic
نظریهای برای توضیح تواناییهای فراطبیعی ذهن و اسرار ناشناخته مغز و جسم
مایکل تالیوت / داریوش مهرجوئی
مهرجویی در مقدمه کتاب مینویسد:
کتاب جهان هـولوگرافیک را نخست چـند سـال پـیش دوست عـزیزم داریوش شایگان در سفر آمریکا کشف کرد و گویا چنان به هیجان آمده بود که چند روز بعد را فقط صرف صحبت در باب این کتاب کرده بود.
شایگان به خصوص تئوریهای دیوید بوهم، فیزیکدان برجسته کوانـتوم، و نیز کارل پریبرام، متخصص فیزیولوژی اعصاب، و مفهوم نـظم مسـتتر implicate order و نظم نامستتر explicateorder و کل جهان هولوگرافیک را جالب و هیجانانگیز یافته بود. آوازه کتاب به زودی به خانم گلی ترقی و به من هم رسید. خانم ترقی هم که آن را خوانده بود مثل داریوش شایگان به سخنپراکنی و ابراز هـیجان پرداخت و خلاصه حسابی مرا شیفته کرد.
در سال 1947 دنیس گابور دانشمند انگلیسی هولوگرافی را پیشبینی و پیشگویی کرد، ولی نتوانست این امر را به طور عملی به نمایش در آورد. این کار به اجبار تا اوایل سالها 1960 یعنی زمان اختراع نوع خاصی از منبع نور ، لیزر به تعویق افتاد. جهان هولوگرافیک آن جـهانی است که هر قطعه کوچک و هر ذره آن قطعه، تمام ویژگیها و اطلاعات کل را در بر دارد، یعنی تمامی محتوای کل در هر جزء نیز مستتر است. و این بهواقع خصلت مغز ماست که ساختاری هولوگرافیک دارد، و خاطره و درد و تجربه و برخی چیزهای دیگر را نهتنها در مغز که در هر ذرة کوچک آن نیز نگهداری میکند .
دکتر کنت رنیک رئیس مجمع مطالعات نزدیک به مرگ آمریکا (1980) میگوید: تجربیات نزدیک به مرگ یا تجریبات خود مرگ، چیزی جز تغییر جایگاه آگاهی شخصی از یک سطح هولوگرافیک واقعیت به سطح دیگر نیست.
چرا در برابر پدیدة فراهنجاری مقاومت میشود؟